گزارهای دور از ذهن نیست اگر بگوییم برای هیچ امری در جهان نمیتوان پایانی تصور کرد. شاید ما کماکان میراثدار این گفته از دوران مدرن باشیم که «هر آنچه سخت و استوار است دود میشود و به هوا میرود». گویی تلاقی ما و فهم جهان معاصر در گرو سیالیت و بهپیش رفتن است؛ که اگرچه بهظاهر منقطع از گذشته و آینده بهنظر میآید، اما بهواقع با نیم نگاهی به هر دو، تمامی لحظات اکنون را به مسالهمندی بدل میکند. بهپیش میرویم بیآنکه لزوما به فکر رسیدن به نقطهای بهعنوان مقصد نهایی باشیم، اما تلاش میکنیم تا حد امکان آگاه باشیم که در هر لحظه چیزهایی در حال تکویناند که سرانجام «نتیجه»، «دستاورد» یا «میراث» خوانده خواهند شد.
اغلب ما در خلال زندگی روزمره توسط تمامی حواس شناختی خود «چیز»های انتزاعی و عینی را درک میکنیم، اما آیا ما آن کسی هستیم که از خود پیرامون چگونگی ساخته شدن و برساخته شدن آنها سوال میکند؟ آنچه که چگونگی ممکن شدن ایده را توضیح و برایمان فهمپذیر میکند؟ پروژههای «در جریان» در نسبت با این پرسش بنیادین معنا مییابد و هویت خود را در میان پاسخهای جهان شمول و حاضر آمادههای از پیش تعیین شده تعریف نمی کند، چرا که تودهی انباشتهشدهی اینهمانگوییها، انسدادی جدی ایجاد کرده است در برابر منظری دیگر اتخاذ کردن، نقطهای دیگر ایستادن، و پرتو انداختن بر روی پدیدههایی که در عین پدیداری در حال ناپدید شدن هستند. همچنین برای ما مسیر حرکت از پاسخ نهایی، اگر اهمیتی بیشتر نداشته باشد، قطعا کم اهمیتتر نیست؛ چرا که در مسیر است که ما تجربه می کنیم، میآموزیم، میشناسیم، معاشرت میکنیم، فکر میکنیم و شاید فریاد بکشیم «یافتم! یافتم!»
ماهیت «در جریان» نه منوط به مبدا و نه مقصد است، ماحصل اراده و اندیشه جمعی است، و نسبت به تغییر گشوده است. خروجیهای آن سرانجام به پروندههایی میانجامد که قلمرو آن نه به رسانههای خاص بازنمایی محدود است و نه به مرزهای جغرافیایی، و از افزودن متن جدید به بافتار هنر معاصر، استقبال میکند. برای ما، رسیدن به فرمی مشخص یا از پیش تعیین شده کاری عبث است؛ چرا که اگر پاسخ مشخص بود، پرسشی پیش نمیآمد. موضوعات ما عموما برگرفته از تجربههای زیستهای است که در متن جامعه متولد شدهاند و به نحوی مستقیم و یا غیرمستقیم به هنر معاصر گره خوردهاند و یا دارای ویژگیهایی هستند که میتوانند فراتر از اثرِ دکوراتیوِ در قیدِ داوری زیبایی شناختی رفته و وجهی کنشمند و در قلمرو حوزه عمومی پیدا کنند. ما پذیرفتهایم خواسته یا ناخواسته سرآغاز و فرجام ما بهنحوی بازگشت به حوزهی عمومی خواهد بود، تقاطعی که سرانجام بازنماییکنندهی شعف و یا اندوه جمعی است، تقاطعی تا سرحد امکان انضباطمند شده اما درحینحال دارای ظرفیتهایی است شگفتانگیز که امکانها و تجربههای منحصر به فردی را برایمان نمایان خواهد کرد.
پروندهی اول
هنر؛ شهر؛ مداخلهگری
آنچه عموما به عنوان مداخلات هنری شهری در نظر گرفته میشود را میتوان ذیل به چالش کشیدن، استفادهی کاربردی از فضای شهری و یا برهم زدن یا مختل کردن روابط انضباط یافته و یکنواخت اجتماعی در عرصهی زندگی عمومی فهمید. مظاهر مداخلهی هنری در فضای شهری متنوع است و طیف گستردهای از ساخت و سازهای بیدوام، چیدمانها و مجموعههای خودجوش تا اجراهای غیرعادی و گاه بداههای است که «هنجارهای» سازمانیافتهی شهر را به چالش میکشند. هنرمندان (به ویژه هنرمندان خیابانی، کالکتیوهای هنری، اجراگران و…) روشهای گستردهای را برای تصاحب، بازاندیشی و یا اصلاح مجدد جنبههای محیط شهری پیشنهاد میکنند. از این نظر، مداخلات هنری شهری را میتوان عاملی برای بازبینی، تامل مجدد و تغییر دانست، میتوان نابجاییهای هوشمندانه آن را عامل مقاومت، شک و یا خرابکاری در برابر درك محسوس، ثابت و شناخته شده در فضاهای عمومی دید، و یا آن را کنشی معطوف به احقاق «حق به شهر»فهمید. اگرچه اغلب این آثار به صورت پنهانی بهوجود میآیند و در نتیجهی آن، زودگذر و کوتاهمدت هستند، اما میتوانند به شدت تاثیرگذار و تحریکآمیز باشند. این روشها الگوهایی چون جریان و روند، مرز و تحت نظارت بودن، آزادی، میل به تغییر و… را مورد سوال قرار داده، به چالش کشیده و یا بازبینی میکنند.
در سال ۱۳۸۱ سیا ارمجانی در موزهی هنرهای معاصر تهران در سخنرانیخود به هنر عمومی پرداخت. در همان سالها هنرمندان دیگری نیز شروع به رفتن میان مردم و ارتباط برقرار کردن با عموم میکردند. هرچند نمیتوان حرکتهای پیشتر از آن زمان را که توسط افرادی همچون کامران کاتوزیان در نمایشگاه نقاشی خیابانی سال ۱۳۴۴ و نمایشگاههای پوسترهای انقلاب که توسط امیر اثباتی در سال ۱۳۵۷ در بیرون دانشگاه نمایش داده میشد و … را نادیده گرفت، با این حال از این پس موج ملموستری را با ظهور گروههایی همچون موازی و فعالیتهای انفرادی دیگر هنرمندان شاهدیم. این فعالیتها، بهنسبت پیش از آن، با حمایت بیشتری همراه بود که گاه از سوی نهادهای رسمی و ارگانهای دولتی همچون موزه و گاه از سوی نهادهای خصوصیتر همچون گالریها صورت میگرفت.
اما تمرکز این پروژه بیش از هر چیز بر روی هنرمندان و گروههای مستقلیست که حتی در صورت عدم حمایت و با هزینه شخصی در حوزهی عمومی به شکل مداخلهگرانهای وارد میدان میشوند و با نگاهی متفاوت، به شهر به عنوان بستری برای بیانگری، بازنگری، تامل و حتی خیال پردازی مینگرند و مخاطب را ناچار به رو به رو شدن با آن میکنند. سعی داریم در پتانسیلهای «هنر در فضای عمومی؛ هنر مداخلهگر» عمیق شویم، آنچه هنرمندان ایرانی داخل و یا خارج از ایران انجام دادهاند را مرور کنیم و درباره امکانات و محدودیتهای آن همفکری و صحبت کنیم. پروندهی حاضر، بهعنوان اولین خروجی پروژه، مجموعهای از نشستهای تخصصی، یادداشتها، مقالات و مصاحبه و گفتگو با هنرمندان و کنشگرانی است که در این زمینه تجربه و مطالعه داشتهاند. امید است این پرونده بتواند با بررسی امکانات و کارکردهای اجتماعی- سیاسیِ این شکل از هنر، فرصتی را فراهم کند تا بتوانیم در بزنگاههای آتی، نقش اجتماعی فعالتری از خود نشان دهیم.